فصل اول:
دربارهی مرگ در روایات و احادیث چنان رمزی یاد گشته است که میان خالق و مخلوق است.
مرگ دریچهایست به آغاز. سکویی ست برای رسیدن به زیبایی خداوند و درک مناسب از آنچه در زندگی با آن روبرو شدیم.
همانطور که مولایم علی آن را به رستگاری و رهایی معنا مینماید.
همان زیبایی که جدم حسین ابن علی را در کربلا به تصویر کشید و تا به امروز در حافظهی تمام بشریت جلوهگر است.
انسان همانا که در تنگنای تنهایی خویش همانگونه که نام خدای را ذکر می گوید در لحظه ی حلول مرگ نیز به سوی آن ذات حق رهسپار می گردد.
من گواه دارم که مرگ پلیست میان عاشق و معشوق. سرفصلیست از عبودیت و معرفت و ملحق شدن به آن نور عظیم و بزرگ که سبب تمام گیتیست.
حق تعالی در سورهی مبارکهی زمر که به زعم من یکی از عجیبترین و غریبترین سورههای کتاب نور و ببخش است، می فرمایند:
«و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الأرض الا ما شاء الله» (زمر/ 68) .
آنگاه که در صور دمیده شد آنکه در آسمانها و زمین است میمیرد مگر آنچه را که خدا بخواهد.
و هیچکس جز او باقی نیست.
فصل دوم:
در کتاب بحار الانوار از امام سجاد (ع) نقل شده است که آن حضرت هر روز جمعه مردم را موعظه می کرده و از آن جمله می فرمودند: ای فرزند آدم از مرگ غافل مباش، به همین زودی قبض روح خواهی شد، و به منزلی منتقل می شوی، روح به تو باز گردانده می شود و دو فرشته منکر و نکیر برای سئوال بر تو وارد می شوند، و اول چیزی که می پرسند از پروردگار تو است، آنگاه از پیامبری که به سوی تو فرستاده شده است، و از دینی که پذیرفته ای، و از کتابی که تلاوت می کردی، و از امامی که ولایت او را قبول کرده بودی، آنگاه از عمرت می پرسند که در چه راهی آن را فانی کردی و از مال و ثروت که از کجا کسب نموده و در چه راهی مصرف نمودی؟
(بحار الانوار، ج 6، ص 223، باب احوال برزخ، حدیث .24)
تفکر در این حدیث امام سجاد (ع) سبب آن شد که کلمهی مرحوم را برای ابتدای نام و نام خانوادگیام برگزینم.