اگر تنهایی اجازه میداد و ترس از نوشتن همراهم نبود.
اگر ترس از نوشتن نبود هیچوقت تو را خصوصن آبی خطاب نمیکردم.
و اگر خصوصن آبی نبود به خاطر اینهمه تنهایی میمُردم.
حالا به افتخار تمام ترسهایم صدایت میزنم.
ای که از گوشهی چشمانت بهار آغاز میشود و زیبایی، کلمه را پیدا میکند و به شکوفایی میرسد.
به همین خاطر نه به خاطر خاطرهای، بلکه تنها به همین خاطر صدایت میزنم: خصوصن آبی!